ز من نگارم
ز من نگارم
ز من نگارم
زمن نگارم عزيزم خبر ندارد ، به حال زارم عزيزم خبر ندارد
خبر ندارم من از دل خود
دل من از من عزيزم خبر ندارد (2)
كجا رود دل عزيز من آخ كه دلبرش نيست (2)
كجا پرد مرغ عزيزم كه پر ندارد (2)
امان از اين عشق عزيز من آخ فغان از اين عشق (2)
كه غير خونِ جگر ندارد (2)
همه سياهی ، همه تباهی ، مگر شب ما سحر ندارد
بهار مضطر عزيز من ، آخ، منالُ ديگــــــر
كه آه و زاری اتر ندارد ، جز انتظار و جز استقامت
وطن علاج دگـــر ندارد
زهر هر دو سر بر سرش بكوبد ، كسی كه تيغ دو سر ندارد
منبع: ترانه خانه
/خ
خبر ندارم من از دل خود
دل من از من عزيزم خبر ندارد (2)
كجا رود دل عزيز من آخ كه دلبرش نيست (2)
كجا پرد مرغ عزيزم كه پر ندارد (2)
امان از اين عشق عزيز من آخ فغان از اين عشق (2)
كه غير خونِ جگر ندارد (2)
همه سياهی ، همه تباهی ، مگر شب ما سحر ندارد
بهار مضطر عزيز من ، آخ، منالُ ديگــــــر
كه آه و زاری اتر ندارد ، جز انتظار و جز استقامت
وطن علاج دگـــر ندارد
زهر هر دو سر بر سرش بكوبد ، كسی كه تيغ دو سر ندارد
منبع: ترانه خانه
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}